
بزودی...
بسلامتی همه دوستای عاشق همه ی عزیزانی که بدون عشق نمی توننن زندگی کنن حتی اگه تنهاباشن چه عشق زمینی و چه عشق به خدا
به سلامتی همه ی اون عزیزانی که دارن بد و بیراه می گن به من که چرا این پست رو زدم و یادشون انداختم که ولنتاین نزدیکه و به سلامتی همه عزیزانی که از الان به فکر سورپرایز ولنتاینن،زیاد سخت نگیرید واسه هدیه ،یه کم، به فکر طرفتون باشید حتما نیاز نیست مادی باشه ، می تونه تجدید اثبات صادقانه ی تعهد و هم قسم شدن باشه ، و به سلامتی همه ی دوستایی که مثه خودم خاطرشون تنهاست و با عشق به خونواده و کار و زندگی دارن می گذرونن ، یادتون باشه اولین کسی که تبریک گفت بهتون من بودم
برای تبدیل انواع سایت و وبلاگ به اپلیکیشن با قیمتی باورنکردنی
باورت میشه همین الان میتونی صاحب یه اپلیکیشن واسه وبلاگت بشی
ما بشما فرصت داشتن یک اپلیکشن اندروید اونم تقریبا رایگان را پیشنهاد میکنیم
بامن تماس بگیرید تماس بامن از طریق فضای مجازی و...
hyperstylebot@
Hi, I'm amir Zia WEB DESIGNER, CODER What I can do for you... I'm currently available for freelance work. If you want to have a website or android application, feel free to contact me. I'm expert in HTML, CSS, JS, jQuery, Ajax, Bootstrap and Materialize for front-end programming for back-end I'm coding PHP and use MySQL and SQLite for databases. Although I'm familiar with Joomla and WordPress
پاییز سال پیش رو یادته ؟ همین موقع ها بود که اشنا شدیم بهت گفتم فصل قشنگیه گفتی هم قشنگه هم ناراحت کننده برگهایی که جون داشتن حالا زرد شدن و میریزن و ما لگدشون می کنیم ..... گفتم چرا قشنگه ؟ گفتی چون با تو آشنا شدم و قدم میزنیم .... خوشحال شدم از شنیدن این حرف و خوشحال شدم به فکر برگ ها هستی .... احساس امنیت کردم ... امسال پاییز من بدون تو من مثل برگ روی زمین و تو دست توو دست یک نفر من و برگارو لگد کردی ...شنیدن حرفهای قشنگ یک امنیت لحظه ایست .... پاییز همیشه نزدیکه و ما مثل یک برگیم
انتخابم این بود ! انتخاب بوی جهنم می داد
انتخابی که به بنبست ...شاید!
فرصت خوب من از دست ! افتاد ...
انتخابی با شک ! دختری آن طرف شهر شکست ..
ذهن من مسموم است ...
آسمان بال و پر من را بست !
انتخاب با تردید ! زندگی با وحشت ! من یه دنیا دردم !
ذهن من مغشوش است ...
من خودم می دانم ! تو نگو نامردم ...
شهر من آرام باش ... من خودم راهیه راهی شده ام رو به درک
خاک تو با شرف است ! بی شرفم ...
من عمیق است زخمم ! تو بپاش باز نمک !
کنده ام گورم را ... انتخابم خود مرگ است خودم می دانم
انتخابی که بنبست ... حتما
لحظه ی مرگ فقط نام تورا می خوانم ...
به یک خانم آشنا به آقا نیازمندیم.
به یک خانم تمام وقت نیازمندیم.
یا دوخانم نیمه وقت.
یا یه دختر دم بخت.
«هر کس تو این دنیا، یکی رو داره که نداره ومنم رویای شبانه مو ندارم»
برای همه مان، یک روزهایی هستند که می نشینیم کنج اتاق و همانطور که دست هایمان یخ کرده می گویم: دیگر نمی شود ادامه داد.
برای همه مان
روزهایی هستند که خودمان را روی مبل پرت کنیم و بگوییم از این بدتر نمی شود..
روزهایی که خیال میکنیم،دیگر هیچ وقت شاد و خوشبخت نخواهیم بود..
روزهایی که قید خودمان را می زنیم.. فکر میکنیم تاریخ مصرفمان گذشته و خودمان را جایی میان روزمرگی ها دور می اندازیم.. اما خیلی زود
دوره ی ِ روزهای " دیگر از این بدتر نمی شود" ها
و شب هایِ " دیگر نمی توانم "هایمان می گذرد.
یاد میگیریم که چگونه با روزهای بد تا کنیم و از آنها بگذریم...
«یاد میگیریم که روزهای بد می مانند»
نه تمام می شوند و نه کوله بارشان را از زندگی آدم جمع میکنند
«این ما هستیم که باید، از بین آن شلوغی ها مسیرمان را ادامه دهیم»
روزهای بد می مانند و
این ما هستیم که باید برویم!
برای همه مان
روزهایی هستند
که باید در ابتدایشان تابلویی نصب کرد و روی آن نوشت:
خطر! روزهای بد، مشغول ِ کارند.
این ماییم که باید از چراغ قرمز های وقت گیر بگذریم!
از اندوه هایی که به زندگیمان فرمان ایست می دهند ..
یاد میگیریم که روزهای بد
دست انداز های بدموقعی هستند
که باید سرعت را پایین آورد و از آنها رد شد!
سلام
امروز من بعد از شانزده سال؛ ديگه اول مهر نمی رم سر کلاس
ديگه روز اولی برای سال تحصيلی ندارم
دلم يه دفه گرفت....... يعنی به همين زودی
هنوزم يادمه روز اول... کلاس اول... ميز سوم ... نفر آخر
هنوزم يادمه خانوم معلم يه روز به خاطر دير اومدن منو واستوند بغل ديوار
نه هنوزم بايد ادامه بدم....
برام دعا کنين... از ته دلتون ... قربون اون دلتون برم