زندگی خیلی منو بد کرده
تو آرامِ جانِ منی
تعداد بازديد : 320
تمامِ شهر را هم که قدم بزنم
باز به بازوهایت محتاجم
به یک بغلت که درد را به فراموشی بسپارد
خیلی میخواهمت ...
آن قدر که لب خشکیده آب را
خیلی میخواهمت ... آن قدر که پرنده پرواز را
هر صبح با سلامِ تو آغاز میشود
و چه شیرین است بوسیدنِ چالِ گونه هایت
و این قشنگترین بهانه برای سلامِ هر صبحِ من است
و من هر روز تو را
در درونِ لیوانِ رویِ میزِ صبحانه به هم میزنم
و سر میکشم همه ی دوستَت دارم هایمان را
همیشه باش و بمان
که تنها تو آرامِ جانِ منی
كسي چه می داند
تعداد بازديد : 299
كسي چه می داند
شاید همین لحظه
زني
برای مرد سیاست مدارش می رقصد
با پیانو می زند و
آواز می خواند
و جلوی جنگ جهانی بعدی را می گیرد
کسی چه می داند
شاید تنها شرط معشوقه ی هیتلر
به خاک و خون کشیدن دنیا بود
کسی سر از کار زن ها در نمی آورد
با سکوتشان شعر می خوانند
با لب هایشان قطع نامه صادر می کنند
با موهاشان جنگ می طلبند
با چشم هاشان صلح
کسی چه می داند
شاید آخرین بازمانده ی دنیا
زنی باشد
که با شیطان تانگو می رقصد
یه وقتایی
تعداد بازديد : 276
یه وقتایی
دلت می خواد
بری گم شی
بری تووی شلوغی
مثل یک دیوونه ی سرخوش
بری
همرنگ مردم شی
یه وقتایی دلت میخواد بمیری
بمیری ! آخ .... بمیری
یه وقتایی شده واسه تنوع
بخوای یک قتل و به گردن بگیری ؟
یه وقتایی ! یکی میاد ! یکی میره
ولی با رفتنش
لبخند می میره
یه وقتایی نمی خوای مثل مردم شی
بری توی شلوغی بینشون گم شی
یه وقتایی می خوای
تنها بشینی
بخونی
گوش کنی و خوب ببینی
تموم دغدغه ت این باشه یک روز
چجوری میشه به دنیا برینی
یه وقتایی
دو وقتایی
سه وقتایی
یک عاشقانه ساده
تعداد بازديد : 262
عطری که میزنی منو
یاد کسی می ندازه که
چند سال همه دنیام بود
لبخند آرومت منو
یاد کسی می ندازه که
هر روز جلو چشمام بود
طرز نگاه کردنت
حتی لباسای تنت
زنجیره توی گردنت
هم !
ژست عکس گرفتنت
انقدر شبیه به اونه که
بی هیچ منطقی منو
یاد کسی می ندازه که
چند سال همه دنیام بود
از من فاصله نگیر
دستامو محکم تر بگیر
شبیه به اونی که یه عمر
هر روز جلو چشمام بود
می شنوی ؟
تعداد بازديد : 253
می شنوی ؟
اینجا صدایِ بی تفاوتی ها
همه جا را پر کرده است
اینجا انگار کسی
محضِ رضایِ عشق
نمی گوید
دوستت دارم
می بینی ؟
اینجا اوجِ احساس
در اوجِ خواستن
جان می دهد
می میرد
ماندن اینجا بی فایده است
اگر آمدی
من جایی دور کنارِ خوشبختی هایِ کوچک نشسته ام
مثلا کنارِ یک پیرِمردِ تنها
که صورتش نشان از دلتنگی می دهد
و دستانش منتظر برایِ دوباره کنارش بودن
جایی نزدیکیِ آسمان می گردد
شاید هم کنارِ کودکی دارم
باله می رقصم
و شوقِ چشمانش را
نقاشی می کنم
اگر آمدی
بگذار سیر نگاهت کنم
بگذار آنقدر بمانی
تا باورم شود
عاشقی
تا باورم شود
عاشقم
بگذار آنقدر در هم غرق شویم
که خدا گم کند ما را
که نداند من کجایم
تو کجایی
و بعد
بخندد به
دیوانه تر از خودش
و ما خوشبخت شویم
از این همه خدا
یه احمق واسه تو تب کرد !
تعداد بازديد : 287
صدات می پیچه توو مغزم
دارم سردرد می گیرم
تبت بدجور واگیر داشت
دارم آهسته می میرم
پر از حس هوسمرگی
پر از زخمم پر از غمدرد
نمردی واسه من اماا !
یه احمق واسه تو تب کرد !
بهم میبازیم
تعداد بازديد : 273
منو تو هر دو امروزو
واسه آینده میسازیم
ما انقد عاشقیم از قصد
به هم بازی رو می بازیم
من ایرانی ام!
تعداد بازديد : 338
گزارشگر تلویزیونی از لوریس چکناواریان( هموطن مسیحی ما و از بزرگترین موزیسین های جهان) پرسید: از اینکه یک اقلیت مسیحی در ایران هستید چه حسی دارید؟
وی بلافاصله جواب داد: اقلیت خودتی من ایرانی ام!